بهراد جونبهراد جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
لحظه ی آشنایی لحظه ی آشنایی ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

بهراد عمر مامان و بابا

عزیز مامان 15 ماهگیت مبارک

  بهرادم ماهگیت مبارک   من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟ برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم، انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..   زندگی کوتاه است ..   پس به زندگی ات عشق بورز .. خوشحال باش و لبخند بزن فقط برای خودت زندگی کن و .. قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن قبل از اینکه بنویسی » فکر کن قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش قبل از اینکه دعا کنی » ببخش قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن قبل از تنفر » عشق ب...
11 مهر 1393

دومین سالگرد ازدواجمون مبارررررک

خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم دوست دارم بهمن جون ...
31 شهريور 1393

یه سری عکس از پسمل مامانی

بهراد و ثنا کوچولو سد حسن ابدال طارم بندر انزلی ساحل گیسوم ساحل گیسوم بهراد و هستی تو عروسی دختر عمم هستی دختر دایی مامان زهرا بهراد در حال خوردن بلال برای اولین بار که ماشالا همشو خورد نوش جونت عزیزم بهراد بعد از آب تنی تو ساحل گیسوم ...
22 شهريور 1393

راه رفتن بهراد خوشگله

سلام مامانی ببخش پسرم که این مطلب رو دیر تو وبلاگت گذاشتم   روز چهارشنبه 5 شهریور با مامانی و خاله زهره رفتیم خونه خاله زینب تازه از راه نرسیده کلی خونه ی خاله زینب رو بهم ریختی و خاله فقط قربون صدقت میرفت ، دست یکیمونو میگرفتی که باهات راه بریم و بازی کنیم مامانی گفت دوست داره راه بره ولی میترسه خلاصه با 20 دقیقه تمرین راس ساعت 5 عصر مامانی بهراد کوچولو رو راه انداخت ترس آقا بهراد ریخت و دیگه ام زمین نمینشست کلی ام ذوق میکرد که خودش راه میره   مامان فدای اولین قدمت پسرم ایشالا به یاری خدا همیشه تو زندگیت قدمای بزرگ بزرگ برداری گلم ...
22 شهريور 1393

ولادت امام رضا (ع) مبارررررررررررک

السلام ای حضرت سلطان عشق یا علی موسی الرضا ای جان عشق السلام ای بهر عاشق سرنوشت السلام ای تربتت باغ بهشت میلاد على بن موسى الرضا ، مأواى دل‏شکستگان و تکیه‏گاه درماندگان بر دلدادگان بارگاه و حریمش مبارک باد . . . ...
15 شهريور 1393

پایان 14 ماهگی عمرم بهراد

گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟    گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . . پسر نازم ماهگیت مبارک   بهراد جون من و بابایی عاشقتیم این متن رو تقدیم میکنم به همسر عزیزم بهمن جون   برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...  برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین ...
11 شهريور 1393